گفتگوی ذهن
تند تند فلفل دلمه و پیاز و سوسیس های ریز انگشتی (تنها سوسیسهایی ک میخورم گهگاه) خرد میکنم و دو تا پیتزای کوچیک با خمیر های آماده ای ک از فریز درآوردم درست میکنم .
پنیر میریزم و میزارم وسط سینی فر
فکر میکنم از نتایج دیر بیدار شدن همینه
کاهو ها و گل کلم و کرفس رو از آب و سرکه در میارم و میشورم و دسته ی سبد رو میچرخونم تا آبشون گرفته بشه . خشک ک شدن خردشون میکنم توو ظرف
فکر میکنم کرفس توی سالاد دوس نداره
بهرحال لازمه من خرد میکنم
کاهو و گل کلم ..
حالا آووکادوی چربی ک هی از زیر انگشتم و چاقو لیز میخوره ..
ووی .. ی جوریه
برای سلامتی ک مفیده حالا گهگاه مثلا ..
گول میزنم خودم رو
احتمالا این رو هم دوس نداره ولی خرد میکنم
آب نارنج میریزم .. تازه
یک قاشق تخم کتان
روغن زیتون و هم میزنم
احتمالا نخوره این سالاد رو
کمی کاهو و گل کلم خرد میکنم در ی ظرف دیگه و میزارمشون یخچال
دستامو میشورم فرو روشن میکنم و فکر میکنم چطوری میتونم ذهنم رو همیشه دور از تلاطم هایی ک خودم برای خودم بیشتر میسازم نگه دارم
ب این فکر میکنم ک زندگی اونقدر هم سخت نیست شاید ک ما سخت میگیریم و مسائل توو ذهن من آخر دنیا نیست
اینکه پریشب برام مسیج گذاشته بود و نوشته بود لامصب تو مثلا فوق لیسانس روانشناسی هستی . خجالت نمیکشی ازین منفی نگریت ؟ ما درس نمیخونیم ک استرس پایان نامه و فارغ التحصیلی شو بگیریم درس میخونیم ک زندگی بهتری داشته باشیم و من چقدر خجالت کشیده بودم
ک این مدته چقدر خودم رو باختم و فقط دستم رو گوشم بوده نمیشنیدم و نمیدیدم و فقط فریاد میزدم از ترس ..
از ت ر س
چیزی ک منشاء تمام پس روی های ماست .
+ وضعیت استیبل بشه خودم رو مشغول کنم . یوگا زومبا پیلاتس زبان درس و زندگی !!