آه تهران عزیزم !!
بعدازظهر همسر پاشد و چای خوردیم و بغلم کرد و منم در حد مرگ دلم گرفته بود و بغضی بودم و خلاصه رفت
تا در و بست من زدم زیر گریه
احساس تهنایی مفرط داشتم .
بارون شدت گرفت
مامان زنگ زد بیا اینجا منم تنهام
قرمه سبزی ام گذاشتم
دلم باز شد !!! پاشدم آرایش کردم و زنگ زدم آژانس
ماشین نداریم
اون یکی آژانس
ماشین نیس خانوم ترافیکه
غرغرم گرفته بود ک ماشین خوشگلمو پس کی میخری همسر !
حالا یکی نبود بگه سوییچ ماشینه اون ور ک اورده بود شوهر تهران هم بود خب ورمیداشتی با اون میرفتی تنبل خانوم ترسو خانوم
خلاصه زنگ زدم ک مامان اینجوری
گفت اره دارم میبینم اتوبان قفله مادر
یکم گذشت و همسر زنگ زد بعد از دو ساعتی ک رفته بود
ک ترافیک اونقدر سنگینه ک ب نصف راهم نرسیدم
اون یکی همکارشم زنگ زده ک منم نرسیدم کلینیک و دور بزن برگرد خونه ک نمیرسی عمرا
و الان 3 ساعت گذشته و هنوز همسر ب خونه نرسیده
از ترافیک عکس گرفته واسم فرستاده
زنگ زده دعا کن بنزین تموم نکنم حالا این وسط
ی وضعی
آه تهران عزیزم در تو جای زندگی نیست بخدا !