کوچ
اوخی ..
باورم نمیشه ..
همیشه کندن سخته .
از جایی ک باهاش دوسال خوووو گرفتیم .. از جایی چیزی ک بهش عادت کردیم ..
ولی نمیدونم چرا این بار انقدر ساده پشت سر گذاشتم ...
شاید برای عمق دردهایی ک این مدت کشیدم و هنوز داغش تازه تازه .. سوزان سوزان عین روز اول ب دلمه ..
باید بگذرم از روزهای کذایی ک دلهره بارترین فکر و اتفاق زندگیمو رقم زد ..
از چیزی ک با سادگی ها و خامی هام با دستای خودم برای خودم پیش آوردم و الان هیییچ کاری ازم بر نمیاد ...
فقط میدونم اونجا دیگه نمیتونستم خودم باشم ..
پس ازش گذشتم اومدم اینجا ب امید آرامش ...
همون چیزی ک همه دنبالشیم و جون میککنیم تا بنوعی بدستش بیاریم ...
با کار با تحصیل پول مقام .. اینجا برای من اون نقطه ی امن و آرامش همین نوشتنه ...
ی نوشتن ساده .. مثل تمام این 3 سالی ک وبلاگ نویسی و شروع کردم در جستجوی آرامش ..
طی این سالها ک نوشتم دوستای خوبی پیدا کردم ..
از سر همین وبلاگ مسیر زندگیم عوض شد .. مریض شدم !
آره مریض شدم و از توضیح بیشترش برای خودمم عاجزم .. از یاداوریش ...
ک دستی دستی سلامتی مو چطوری بخاطر ی حماقت .... دستخوش چک دائمی و عذاب و ترس همیشگی کردم ...
چطور اعتماد کردم و ..... حالا کندم .
میخوام بکنم .
گور بابای تمام زحمتایی ک از آپلود عکس و .. کشیدم برای وبلاگم ... وبلاگ قبلیم ...
درست توو سومین سال تولد وبلاگم ازش کوچ کردم و راضی ام حتی ب قیمت از دست دادن رفاقت و وبلاگی ک براش زحمت کشیده بودم ..
بمونه جزء خاطرات پاک نشدنیه زندگیم ....... همین فقط ..
ایشالا اینجا راحتتر بنویسی. دوست عزیزم. مراقب خودت باش.
دلم واست تنگ بود...