آن سوی زندگی ...

خونه ی دوم و جدید من
بعد از 3 سال وبلاگ نویسی و کوچ از خاطرات تلخ و شیرین روزهای این 3 سال ک نوشته بودمشون..حالا دوباره از نو یجای نو ی وبلاگ نو ..
بی مرز و همونطور ک هستم ، از خودم حسم زندگیم مینویسم .

شور !

پنجشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۰۷ ب.ظ

سلاااام سلااااام سلااااام 

همون ک امام علی گفته ... دنیا دو روزه .. یک روز در سختی یک روز در آسایش.. 

همون ک قرآن گفته .. و پس از هر سختی آسانی ست و پس از هر آسانی سختی .... 

ای کاش فرصت کنم ی روزی بعد از اتمام درسا کارای عقب مونده بتونم ادیان مختلفم لااقل ی بررسی کنم کتب شونو خوب بخونم لااقل کنجکاوی و یک سری سوالات ذهنی م ارضا بشه . 


انگار دوره ی سختی دو ساله ی ما هم داره کم کم ....

دوس داشتم وبلاگ خودم بود الان و اونجا اینو می نوشتم برای تمام دوستا و دشمنایی ک لااقل با علاقه یا تنفر دو سال پا ب پام بودن ! 

این بار اومدیم ک 2 روز تهران باشیم و ی سری کارارو سر و سامون بدیم و دو تا دیدار کاری ک همسر داشت انجام بشه ... آمااااا 

انگار موندگار شدیم !!! ب حدی ک همسر باید بره قرارداد مسءولیت فنی کلینیکی ک اونجا! باهاش بسته بودن لغو کنه و چندروز مطب داری کنه فشرده و برگرده تهراااان ... و دیگه تا فروردین ک قرار بود امتیاز تهرانش جمع شه انقدر تهران درگیری و سرشلوغی کاری براش درست شده ک باید بیخیال مطب درآمد یا اون شهر محل طرح بشه ... 

بگید ماشالله !! 😆😃

خیلی خوشحالم اما استرسم دارم 

بقول خودش ی هیجان مثبت و شیرین ... 


واقعا میگن حس ششم .. وجود داره   

این سری قبل ک اونجا بودم وقتی زهرا خانم طبق معمول اومد برای کمک .. گفت داره چن روز میره کربلا ... گفت یهو برنگردم ببینم رفتی دیگه خانوم دکتر    .. گفتم نههه زهرا خانوم کجا ب این زودی.. هستم فعلا چن ماه ... 

ولی وقتی داشت میرفت نمیدونم چرا اون روز یهو دلتنگ اونحا و خونه و لوازم ساده مون شدم در حدی ک بغض کرده بودم !! آخه همسر گفته بود کم کم بعضی لوازمو ک مال خونه ی تهران بوده و آوردی حنع کن ببریم هر سری میریم تهران ... 

و ی حسی داشتم انگار مثلا دقایق و روزای آخره واقعا  .. 

حتی برنج ک تموم شد ب همسر ناخواداگاه نگفتم ک بخره ... انگار اون سبزی پلو مرغی ک اونجا پختم شد آخرین غذا... 

انگار باید جمع کرد دیگه واقعا و با تمام شادی و هیجانی ک دارم باز برام مثل ی شروع دوباره و یکم جدیده !!! بااینکه اینجا شهر شهر خودمه ... کوچه خیابوناشو بلدم و ... ولی باز حالت ی شروع ی حجرت داره واسم ... و این از سختیای زندگی های پزشکیه ک خیلی رفت و برگشت و شروع های متعدد و دیر دارن از نظر سنی ... چون حداقل تا 30 سالگی مشغول درسن .. 


دو سه شبه عااااااالی میخوابم گوش شیطون کرررر

چون تختم برام بهترین تخته دنیاس 


بابام رفت سفر دووور کاری و روزی ک میرفت خوشبختانه من و همسری اونجا بودیم و در هیجان و تکاپوی خبرهای کاری و تصمیمات جدید .... 

ی ذره ته دلم نگرانی ها و ترسهای خاص دوره ی جدید رو دارم ولی دیگه زندگی همینه و بخصوص زندگی من .. زندگی ای نبوده مثل خیلی ها ازدواج کنم و ی مسیر مستقیم و تکراری و ثابت رو طی کنم .. بلکه مدام در حال جابجایی تغییر و روبرویی با چالش های جدید بودم و مکانهای جدید..

ک برای تمامش خدارو شاکرم فقط استقامت بیشتر ازش میخوام و آرزوی سلامتی...


لپ تاپم پیشم نیست و با گوشی دارم پست مینویسم و بازم میگم ای کاش وبلاگ خودم سرجاش بود الان... پس گرفتنش خیلی سخت نیست ولی منطقم نمیزاره برای ی پس گرفتن راهی و تکرار کنم ک میدونم اشتباهه... 


خدایا ب تن شوهرم سلامتی بده و راهش رو هموارکن ... 


برای همه ی دوستامم آرزوی خیر و برکت و تندرستی میکنم ... 


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۰۲

نظرات  (۹)

وای کلی خوشحال شدم... مبارکه... برمی گردی تهران و زندگی جدید...
چند روز پیش که یکی ازد وستان همسرم بر می گشت شهر خودش.. رفتیم دیدنش... چقدر دلم گرفت... اونقدر اینجا با هم بودیم... با اینکه می رفت زندگیش قشنگتر بشه.. با اینکه رفتم به سوی زندگی بهتر قشنگه اما یه جورایی دل اد می گیره.. به این فکر می کردم که ما هم از اینجا می ریم... از خونه کوچیک و رویاییمون... نمی دونم کجا می ریم... یه جایی می ریم به هر حال...
پاسخ:
قربونت عزیزدلم 
ممنون از محبتت 
امیدوارم بهترینها برای تو و شوهرت پیش رو باشه 
مبارک باشه

فک کنم بالاخره اون حس مسافر بودن تموم شد و برگشتید به جایی که بهش تعلق داشتید
مبارک باشه این تغییر و تحولات جدید و امیدوارم سرمنشا تغییرات بزرگتر و مثبت تر باشه

این پست حس خوبی داشت ناخوداگاه اخرش کلی خوشحال شدم. امیدوارم این حس مثبت همیشگی باشه

در ضمن اینجا هم وبلاگ خود شماس باور کنید
پاسخ:
سلام ادمین جان 
ممنون از ابراز محبتت و امیدوارم شماهم روزهای عالی پیش روت باشه 
اره وبلاگ خودمه اما چون نشون نمیده ب روز شدنمو واسه دوستای بلاگفایی حرصم میگیره
خوش خبر باشی عزیزم چقد عالییییییییییییییییییییییییی
ایشالا با شادی و خوشی و سلامتی
خدا رو شکر این دوره هم با سختی هاشو خوشی هاش تموم شد
برای دعات هم آمین میگم خدا به خودتم سلامتی و آرامش بیشتر بده
آفرین بر بانوی مهربان و تبریک برای همراهمی و همدلی همسرت
بوووووووووسس
پاسخ:
مرسی مینای نازنینم 
ممنون از همراهیات دوست گلم 
عزیزم نمیدونم نظرم ثبت میشه برات یا نه, اما واقعا و از صمیم قلبم خوشحال شدم وقتی کلمه به کلمه پستت رو خوندم, حس خوبی قلبم رو گرم کرد و لبخند زدم برای تویی که بعد اینهمه صبوری, الان لبخند میزنی و راضی هستی! دلبستگیت به وبلاگ قبلی تو درک میکنم چون من هم یکبار مجبور به کوچ شدم اما, آدما عادت میکنن و این خو گرفته گاهی خوبه برامون... ایشالا روزای پیش روی آفتابی تری داشته باشی خانوم جان :-)
پاسخ:
سلام عزیزم مهربون 
ممنونم از محبتت دوست همیشگی اما دور 

وای......
ماشالله......
بزنم به تخته چه پست پر انرژی و نازی بود.......
چقدر واست خوشحالم بانو......یعنی عاشق این لحن پر از ذوق و شوقت شدم.....عزیزم انشالله زندگیتون سراسر شادی باشه......انشالله با تن سالم همه کاراتو انجام میدی و برمیگردی به خونه خودت......
خدا همسرت رو واست حفظ کنه و شمارو واسه ایشون......
از ته دل خوشحالم واست،انگار نه انگار که ما فقط توی یه دنیای مجازی باهمدیگه دوستیم....انگار دوست صمیمیم رو خوشحال دیدم....و این عالیه
پاسخ:
مرسی عزیزدلم مهربون 
خیلی ازت ممنونم بهترینارو برات میخوام ک انقدر خوش قلبی
عزیزم خیلی خوشحالم که حالت خوبه و سرحالی. امیدوارم آقای دکتر با موفقیت کاراشون پیش بره . تو خود خودِ زندگی رو داری با بالا پاییناش :*
پاسخ:
مرسی خاتون عزیزم 
خداروشاکرم ... برای تمامش.. سختیا آسونیاش
۰۸ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۰۳ دلم تنگه پرتقال من...
به تهرای کثیف پر دود پرترافیک اعصاب خوردکن عزیز دوست داشتنیمون خوش اومدی....
تبریک میگم عزیزم
پاسخ:
ممنون عزیزدلممممم 
۱۰ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۳۱ دلم تنگه پرتقال من...
عزیز دلم امیدوارم روزای تلخت سر بیان
تو جوونی و توانایی مدیریت کردن همه چیزو داری و میدونم زود زود میای از خنده هات برامون مینویسی
صبور باش گلم
پاسخ:
مرسی مریم نازم 
گاهی عجیب شدید فرو می پاشم
به خاطر امتحانا و کارا خیلی سرم شلوغ بود و تازه رسیدم بیام پستهای عقب افتاده رو بخونم. خیلی خوشحال شدم برات. کاش ما هم به زودی از این شهر راحت بشیم.
پاسخ:
میشی ان شالله 
چرا ک نه 
باز باور کن جای شما بهتر ازون خراب شده س

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی