آن سوی زندگی ...

خونه ی دوم و جدید من
بعد از 3 سال وبلاگ نویسی و کوچ از خاطرات تلخ و شیرین روزهای این 3 سال ک نوشته بودمشون..حالا دوباره از نو یجای نو ی وبلاگ نو ..
بی مرز و همونطور ک هستم ، از خودم حسم زندگیم مینویسم .

مادر

جمعه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۳، ۰۱:۱۴ ب.ظ

نگام میکنه ب من ک رو مبل موبایل ب دست ولو ام 

میگه : 

ده دقیقه دیگه دم میکشه ها مامانجان ، غصه نخور .


پاشدم چلوندمش و با بابا خندیدیم کلی ... گفتم بخاطر برنج غصه نمیخورم !!! تا تورو دارم اصلا غصه نمیخورم ... 

مادر چیه واقعا .... فکرمیکنه بچه 25.6 سالش گرسنه س میگه غصه نخوریا الان دم میکشه !! 

ای جانم 



فراژیل آی لاو یو 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۱۰