آن سوی زندگی ...

خونه ی دوم و جدید من
بعد از 3 سال وبلاگ نویسی و کوچ از خاطرات تلخ و شیرین روزهای این 3 سال ک نوشته بودمشون..حالا دوباره از نو یجای نو ی وبلاگ نو ..
بی مرز و همونطور ک هستم ، از خودم حسم زندگیم مینویسم .

گفتگوی ذهن

يكشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۳، ۰۱:۴۶ ب.ظ

تند تند فلفل دلمه و پیاز و سوسیس های ریز انگشتی (تنها سوسیسهایی ک میخورم گهگاه) خرد میکنم و دو تا پیتزای کوچیک با خمیر های آماده ای ک از فریز درآوردم درست میکنم .

پنیر میریزم و میزارم وسط سینی فر 

فکر میکنم از نتایج دیر بیدار شدن همینه 

کاهو ها و گل کلم و کرفس رو از آب و سرکه در میارم و میشورم و دسته ی سبد رو میچرخونم تا آبشون گرفته بشه . خشک ک شدن خردشون میکنم توو ظرف 

فکر میکنم کرفس توی سالاد دوس نداره 

بهرحال لازمه من خرد میکنم 

کاهو و گل کلم ..

حالا آووکادوی چربی ک هی از زیر انگشتم و چاقو لیز میخوره ..

ووی .. ی جوریه 

برای سلامتی ک مفیده حالا گهگاه مثلا .. 

گول میزنم خودم رو 

احتمالا این رو هم دوس نداره ولی خرد میکنم 

آب نارنج میریزم .. تازه 

یک قاشق تخم کتان 

روغن زیتون و هم میزنم 

احتمالا نخوره این سالاد رو 

کمی کاهو و گل کلم خرد میکنم در ی ظرف دیگه و میزارمشون یخچال 

دستامو میشورم فرو روشن میکنم و فکر میکنم چطوری میتونم ذهنم رو همیشه دور از تلاطم هایی ک خودم برای خودم بیشتر میسازم نگه دارم 

ب این فکر میکنم ک زندگی اونقدر هم سخت نیست شاید ک ما سخت میگیریم و مسائل توو ذهن من آخر دنیا نیست 

اینکه پریشب برام مسیج گذاشته بود و نوشته بود لامصب تو مثلا فوق لیسانس روانشناسی هستی . خجالت نمیکشی ازین منفی نگریت ؟ ما درس نمیخونیم ک استرس پایان نامه و فارغ التحصیلی شو بگیریم درس میخونیم ک زندگی بهتری داشته باشیم و من چقدر خجالت کشیده بودم 

ک این مدته چقدر خودم رو باختم و فقط دستم رو گوشم بوده نمیشنیدم و نمیدیدم و فقط فریاد میزدم از ترس ..

از ت ر س 

چیزی ک منشاء  تمام پس روی های ماست .


+ وضعیت استیبل بشه خودم رو مشغول کنم . یوگا زومبا پیلاتس زبان درس و زندگی !!

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۱۹