آن سوی زندگی ...

خونه ی دوم و جدید من
بعد از 3 سال وبلاگ نویسی و کوچ از خاطرات تلخ و شیرین روزهای این 3 سال ک نوشته بودمشون..حالا دوباره از نو یجای نو ی وبلاگ نو ..
بی مرز و همونطور ک هستم ، از خودم حسم زندگیم مینویسم .

آه تهران عزیزم !!

سه شنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۳، ۰۶:۳۰ ب.ظ

بعدازظهر همسر پاشد و چای خوردیم و بغلم کرد و منم در حد مرگ دلم گرفته بود و بغضی بودم و خلاصه رفت 

تا در و بست من زدم زیر گریه 

احساس تهنایی مفرط داشتم .

بارون شدت گرفت 

مامان زنگ زد بیا اینجا منم تنهام 

قرمه سبزی ام گذاشتم 

دلم باز شد !!! پاشدم آرایش کردم و زنگ زدم آژانس 

ماشین نداریم 

اون یکی آژانس 

ماشین نیس خانوم ترافیکه 

غرغرم گرفته بود ک ماشین خوشگلمو پس کی میخری همسر ! 

حالا یکی نبود بگه سوییچ ماشینه اون ور ک اورده بود شوهر تهران هم بود خب ورمیداشتی با اون میرفتی تنبل خانوم ترسو خانوم 

خلاصه زنگ زدم ک مامان اینجوری 

گفت اره دارم میبینم اتوبان قفله مادر 

یکم گذشت و همسر زنگ زد بعد از دو ساعتی ک رفته بود 

ک ترافیک اونقدر سنگینه ک ب نصف راهم نرسیدم 

اون یکی همکارشم زنگ زده ک منم نرسیدم کلینیک و دور بزن برگرد خونه ک نمیرسی عمرا 

و الان 3 ساعت گذشته و هنوز همسر ب خونه نرسیده

از ترافیک عکس گرفته واسم فرستاده 

زنگ زده دعا کن بنزین تموم نکنم حالا این وسط 

ی وضعی 

آه تهران عزیزم در تو جای زندگی نیست بخدا !

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۲۱