آن سوی زندگی ...

خونه ی دوم و جدید من
بعد از 3 سال وبلاگ نویسی و کوچ از خاطرات تلخ و شیرین روزهای این 3 سال ک نوشته بودمشون..حالا دوباره از نو یجای نو ی وبلاگ نو ..
بی مرز و همونطور ک هستم ، از خودم حسم زندگیم مینویسم .

۲۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۷بهمن

چون من روان شناسم ...

مجبورم گریه نکنم 

مجبورم خشمگین نشوم 

مجبورم نترسم 

مجبورم تردید نکنم 

مجبورم سحرخیز باشم 

مجبورم کمتر اعتراض کنم

مجبورم به حرف های دل همه گوش بدهم 

مجبورم همیشه لبخند بزنم 

مجبورم اخم نکنم 

مجبورم تنبلی نکنم

مجبورم فرزندی شایسته و ایده آل باشم 

مجبورم خواهری دلسوز باشم 

مجبورم همسری نمونه باشم 

مجبورم مادری مهربان و عالی باشم

مجبورم فرزندانم را بیسته بیست تربیت کنم 

مجبورم همیشه قاطع و محکم باشم 

مجبورم همه مشکلات و بحران هایم را خودم حل کنم 

مجبورم کارمندی وظیفه شناس و مسئول باشم...


نمی دانم چه چیزی اینگونه مرا اسیر این اجبارهای خشن کرده است پیشه ام یا اندیشه مردم یا ...

کاش می فهمیدند که یک روانشناس اول " انسان " است و بعد روانشناس ...

کاش ...

۲۲بهمن

                       


سلاااااام سلاااام دوستای من 

چ ب شماها ک روشنید و چ ب شماهایی ک چراغ خاموش میاید و آمارتونو دارم ! :))

خیلی خوشحالم ک امروز صبح با این زمینه ی ذهنی بیدار شدم و روزمو شروع کردم و خوشحالترم چون از صبح دارم این حس رو و این آگاهی رو ب همه ی کسایی ک میتونم انتقال میدم . 


راستش میدونید ک من چند وقتی هست ب کل روحیه ی سابقم رو از دست دادم و در دنیایی از ترس و ناامیدی و منفی نگری غوطه وربودم 

اونم بخاطر ی مسئله ی ساده ای ک هزار برابر حادترش رو خیلی ها متاسفانه این روزها درگیرنش ..

و وقتی خودمو واکاوی کردم دیدم ریشه ش اول توو "ترس" ئه .. دوم توو ناامیدی و ناشادی و نارضایتی ..

سوم توو دوس نداشتن خودم و مقصر دونستن خودم و دیگری ... اینکهمدام خودم و دو نفر دیگه رو هرکدومو ب نوعی در ذهنم پای میز محاکمه میکشوندم برای این اتفاق .


امروز صبح ک بیدارشدم طبق معمول تا وقتی ک چشمام کامل باز شه و بلند شم ، رفتم سراغ موبایلم و در میون پیامهای زیاد وای بر و لا ین و وا تس اپ و ... ی مسیج رو ناخوداگاه باز کردم .

اینم بگم ک میون دوستا و اطرافیان کاملا جاافتاده ک من معمولا ویدئو هارو باز نمیکنم چون حوصله ی دیدن کلیپ ندارم و بنظرمم خیلی خنده دار یا جالب نیستن این کلیپ هایی ک این روزا همه برای هم میفرستن .. و از طرفی با متن بیشتر حال میکنم .. ینی ترجیح میدم ی مطلبی و بخونم تا بشینم فیلم نگا کنم ..


توو گروههایی ک گاها ناچارا عضوت میکنن و من خیلی راحت میام بیرون ب جز چنتاشون .. دیدم ی آدرس داده شده و ی فیلم از ی خانم ک تجربیاتش از زندگی بیماری و دنیا رو بیان کرده . برام جالب بود و مثل کلیپهای روانشناسی ای ک توو گروه روانکاوی مون میفرستن اینم باز کردم چون حس کردم ارزش دیدن باید داشته باشه ...


از دیدن این فیلم چیزای زیادی یاد گرفتم ک قبل میدونستم همونطور ک قطعا شما هم میدونین .. منتها دونستنِ صرف ، با آگاهی فرق داره ..

آگاهی یعنی بینش داشته باشیم نسبت ب ی دانش. ی دانسته . یعنی غیر از دونستن بکار ببریم و زیر و بمشو بشناسیم ..


قبلا راجع ب بیماری MS مطالبی خونده بودم (طی تحصیل) ک این بیماری بیشتر گریبان افراد سخت رو میگیره . افرادی ک از لحاظ عاطفی گشوده نیستن و .. مفصله قضیه ش . 

میخوام اینو بگم ک انگار وااااقعا واقعیت داره ک هر بیماری جسمانی ای ی ربط و ریشه ای در روان داره و متاسفم ک اینو آموخته بودم طی دوران تحصیل ولی هنوز یکم شک داشتم چون ی چیزی ته ذهنم فریاد میزد پس علم چی ؟!! پس فیزیک و بدن و باکتر و ویروس چی ؟! اینا مگه ب روان ربط دارن ؟! در حالیکه واقعیت اینه اگر ما سلامت روان داشته باشیم سیستم دفاعی و ایمنی قوی تری هم خواهیم داشت .. ک تاثیر گذارن ب همون ویروس و باکتری و تهاجم سلولهای ناسالم . 

انقدر این مبحث گسترده ست ک نمیدونم از کجا بگم و چجوری تمومش کنم ک همه چیز رو راجع بهش گفته باشم !


توو این ویدئو ب 5 درس مهم زندگی ک یک خانم شدیدا بیمار .. بهش دست پدا میکنه اشاره میشه و میخوام براتون بگم ب اضافه ی مطالبی از خودم و در آخر لینک فیلم رو هم میزارم خودتون خواستید دانلود کنید ببینید ...


عشــــــق 

بزرگترین دستآویز و موهبت در دسترس .. 

عشق بورزیم . ب خودمون ب دیگران ب کائنات . 

اولللل از همه خودمون رو دوست داشته باشیم و برای خودمون از هر لحاظ ارزش و احترام قائل باشیم ... و سپس ب دیگری .. عشق ب دیگران .. 



حذفِ ترس

ما فکر میکنیم ترس عامل محافظت ماست .. در حالیکه عشقِ ک محافظت میکنه از ما و دیگران . همون عشق اگر باشه از خودمون و دیگران میتونیم مراقبت کنیم .. و ترس ... بزرگترین مانع بشر برای پیشرفتشه .. و القا کننده ی افکار منفی .

این خانم میگه ک من میترسیدم از خوزدن غذاهای ناسالم و سرطان زا ! از خشم دیگران میترسیدم و.. درصورتیکه همین ترس عاملیِ ک نمیزاره شما ذهن آزاد داشته باشید و لذت ببرید .. 



شادی نشاط لذت 

بقول اونوری ها joy یا enjoy

شاد باشید و لذت ببرید از همه چیز .. همه چیزهایی ک اطرافتونه .. زیبایی ها رو درک کنید ببینید و شاد باشید .. این چیزیه ک خداوند از ما میخواد و چیزیه ک متاسفانه در کشور ما بهمون یاد ندادن .. هرگز نگفتن ک خداوند از ما شادی میخواد و وقتی ما شاد باشیم بخندیم و لذت ببریم لحظه ایه ک خدا خوشحال میشه نه وقتی زار میزنیم .. در عوض شنیدیم ک اگه برای x اشک بریزی ثواب بردی .. 

این فرق ما و اروپایی هاست .. ک اونها زندگی رو عمیق تر درک کردن و بهتر طی ش میکنن تا مایی ک حتی مثلا مولودی هامون تم غم و سینه زنی داره .. 

و انگار هر چیزی ک با غم و اشک سرشته باشه برامون قابل تایید بنظر میاد و اگر شادی دیگران خنده هاشون یا .. ببینیم با غضب نگاه میکنیم ک تنگار کار اشتباهی صورت گرفته .



زندگی یک موهبت ، یک هدیه 

زندگی یک هدیه ست ک ب هر کدوم از ما داده شده . باید قدرشو بدونیم و ازش نهایت استفاده رو بکنیم . حتی هر چالش یا اتفاقی ک شاید در نظرمون ناخوشایند بیاد درواقع یک هدیه ست و یک پیامی برای ما داره و اگر اون رخداد همچنان باقی ست ب این معنیِ ک هنوز کارش با ما تموم نشده .. 

این خانم فکر میکرد ک سرطان عامل کشنده ی اونه در حالیکه بعدا ک در کما میره و معنای خیلی چیزهارو طور دیگری درک میکنه میفهمه ک این خودش بوده ک قبل از سرطان خودش رو داشته از بین میبرده . نه این بیماری . 

با همون ترس هاش جلو میرفته شاد نبوده و تمام دوران زندگیش حتی زمانی ک سلامت بوده با ترس از بیماری زندگی کرده و هر چیزی ام ک میخواسته بخوره دقیقا ب این فکر میکرده ک سرطان زا نباشه و درواقع لذتی نمیبرده .. 



و درس آخر ..

خودمون باشیم

هر کدوم از ما با توانایی های محدود یا نا محدود .. با داشته های کم یا زیادمون .. موجودی منحصر بفردیم ک زندگی بهش هدیه داده شده . 

پس ب کم یا زیاد بودنمون کم یا زیاد داشتنمون نگاه نکنیم . خودمون رو همونطور ک هستیم باور کنیم بپذیریم و دوست داشته باشیم .. تلاش کنیم برای تحقق خویشتن واقعی مون . برای شکوفایی خودمون و اونچه ک در حقیقت هستیم .. ارزش وجودیمون ..

با تمام کاستی ها یا زیادی های شخصیتی .. دوست بداریم خودمون رو و شکوفا کنیم خویشتنمون رو ...



+ برای من خیلی تاثیرگذار بود و شاید برای دیگری اصلا نباشه یا .. 

هرکس بر اساس نگرش و نیازش ب بالندگی رشد میکنه برداشت میکنه میخونه و تاثیر میگیره فقط امیدوارم تمام شما هم بر اساس نیازتون تونسته باشید نکات مثبت این متن رو برای خودتون برداشت کنید و عمل کنید . 

امروز وقتی این لینک رو برای مادرم هم فرستادم (علاوه بر چندین و چندنفری ک براشون فرستادم) دیدم مسیج داد ک اززندگی قبل مرگ چ خیری دیدم ک این فیلم و مسائل پس از مرگ و نگاه کنم . 

متاسف شدم . و براش نوشتم ک راجب نشاط امید و سلامتیه .. و متوجه شدم مثل بارها و بارهایی ک شدم طی زندگیم ک مادرم جز اون دشته ست ک بر خلاف من نمخواد تغییر کنه شاد باشه و اگر دنیا و زندگی بهش سختی یا ناشادی القا میکنه .. یا ادمای اطرافش ؛ خودش نمیخواد این ناامیدی و غم رو تقلیل بده .. 

سعی کنیم ما اینطور نباشیم ..



لینک :  http://www.aparat.com/v/CGueS

۲۱بهمن

بعدازظهر همسر پاشد و چای خوردیم و بغلم کرد و منم در حد مرگ دلم گرفته بود و بغضی بودم و خلاصه رفت 

تا در و بست من زدم زیر گریه 

احساس تهنایی مفرط داشتم .

بارون شدت گرفت 

مامان زنگ زد بیا اینجا منم تنهام 

قرمه سبزی ام گذاشتم 

دلم باز شد !!! پاشدم آرایش کردم و زنگ زدم آژانس 

ماشین نداریم 

اون یکی آژانس 

ماشین نیس خانوم ترافیکه 

غرغرم گرفته بود ک ماشین خوشگلمو پس کی میخری همسر ! 

حالا یکی نبود بگه سوییچ ماشینه اون ور ک اورده بود شوهر تهران هم بود خب ورمیداشتی با اون میرفتی تنبل خانوم ترسو خانوم 

خلاصه زنگ زدم ک مامان اینجوری 

گفت اره دارم میبینم اتوبان قفله مادر 

یکم گذشت و همسر زنگ زد بعد از دو ساعتی ک رفته بود 

ک ترافیک اونقدر سنگینه ک ب نصف راهم نرسیدم 

اون یکی همکارشم زنگ زده ک منم نرسیدم کلینیک و دور بزن برگرد خونه ک نمیرسی عمرا 

و الان 3 ساعت گذشته و هنوز همسر ب خونه نرسیده

از ترافیک عکس گرفته واسم فرستاده 

زنگ زده دعا کن بنزین تموم نکنم حالا این وسط 

ی وضعی 

آه تهران عزیزم در تو جای زندگی نیست بخدا !

۲۱بهمن
سلااااام 
روزتون ب خیر و نیکی 
والا ما ک دیشب تا روشنایی هوای امروز! خوابمون نبرد 
و احتمالا ی مدت دست ب دامن کلرودیازپوکساید شویم 
هم خواب آور است کمی 
هم کمی از نگرانی های کاذبمان کم می کند 
دو سالی هست تصمیم داریم میلش کنیم 
هی میترسیم 
وابسته شویم مثلا 

بگذریم 

دم دمای صبح تازه خوابم برد و ساعت 10 ک بیدار شدم وضعیت ب قدری کلافه کننده و قرمز بود ک پریدم حموم و اومدم باز زیر پتو ..
گاهی بعد از ی حماقت . وضعیت قرمز چند روز یا هفته بعدش ، چقدر میتونه خوشحال کننده باشع !
اوه من حامله نیستم !!
مثلا اینطوری :))

اول مسیج دادم ب آقای منزل ک ما حالمان خوش نیست و ناهار نداریم 
فرمودند فدای سرتان از بیرون خواهیم گرفت 

برای خودم آب سیب هویج و چغندر گرفتم ی لیوان و نوش جان کردم سلولهام تشکر کردن 
ای م ا ن میگه چیزای خوب ک میخوری سعی کن تصور کنی سلولهات دارن تازه میشن و فلان 
من جزززز دادم این مرد رو انقدر ک ترسها و نگرانی های ب جا و خیلی کم ب جای من رو شنید 
سنگ صبور شد و راهنماییم کرد 
تحمل کرد و ...
البته ..
باقیش و نمیگم 
حقش هم بود شاید 
ولی ..
باز باقیشو نمیگم ..

خلاصه 
دیدم بهترم و در طرفه العینی !! (اینجوری مینویسنش ؟!) ی بسته فیله ی مرغ پرتاب کردم وسط ماهی تابه و ی پیاز متوسط حلقه زیر و روش .. ادویه و نمک و زعفرون . دو قطره روغن . ی چوکولو آب جوش . ی ساقه کرفس و ی کدوی تکه شده و ی گوجه ی حلقه شده و ...
اوووووووم ی بویی راه افتاده محشر 
دو پیمانه برنج توو پلوپز و ب آقای منزل باز مسیج دادم ک بهترشدم پاشدم ناهار گذاشتم نگیر 
فرمودند استراحت کن عزیزم 
جواب دادم چ بارونی !!
گرچه الان ک دارم پست مینویسم بند اومده و داره صاف میشه هوای ابری و متاسفم بابتش
چون عاشق بارون و هوای تاریک و ابری ام 
افسرده م ک نمیکنه هیچ سرحالمم میکنه و سرخوش 


دیروز رفتم غروب پیش ماما
مامان ها نه ماما . اون ماما نه ینی
برام دستبند خرده بود ب مناسبت ولم! تایم!!
بعدا حسش بود شاید عکس بزارم
هفته ی پیشم ک من بهش ی قاب موبایل .. همون کیس .. داده بودم ک عکس خودم و خودشو روش چاپ کرده بودم براش 
خیلی خوشال شد 
برای همسرم دیروز دادم کادوشو 
میگم این سفارشهای اینترنتی چقدرررر خوب و ب صرفه ن 
ب صرفه در وقت و زمان و ..
حالم خوب نبود و از ی سایت براش ی مو زن با بی لی س و ی بسته شکلات سفارش دادم و گفتم کادو کنن و چ قشنگ هم توو جعبه ی خوشمل گذاشته بودنش و .. خلاصه راضی بودم خیلی 

دیگه کسی نیست ک بخوام بهش کادو بدم 
ینی خیلی هستن ک شاید خوشم بیاد بهشون چیزی بدم ولی شدنی نیست خب 

دیروز مامان هرچی دستش اومد با نخود داد ب خورد ما 
البته عالی هم بود 
حمص و فلافل 
محصولات نخودی 
و ک م ر ساز 
ببخشید ولی واقعیته میگن نخود برا مرد ها خوبه 
علمی ام هس خب وااا ..

۱۹بهمن

تند تند فلفل دلمه و پیاز و سوسیس های ریز انگشتی (تنها سوسیسهایی ک میخورم گهگاه) خرد میکنم و دو تا پیتزای کوچیک با خمیر های آماده ای ک از فریز درآوردم درست میکنم .

پنیر میریزم و میزارم وسط سینی فر 

فکر میکنم از نتایج دیر بیدار شدن همینه 

کاهو ها و گل کلم و کرفس رو از آب و سرکه در میارم و میشورم و دسته ی سبد رو میچرخونم تا آبشون گرفته بشه . خشک ک شدن خردشون میکنم توو ظرف 

فکر میکنم کرفس توی سالاد دوس نداره 

بهرحال لازمه من خرد میکنم 

کاهو و گل کلم ..

حالا آووکادوی چربی ک هی از زیر انگشتم و چاقو لیز میخوره ..

ووی .. ی جوریه 

برای سلامتی ک مفیده حالا گهگاه مثلا .. 

گول میزنم خودم رو 

احتمالا این رو هم دوس نداره ولی خرد میکنم 

آب نارنج میریزم .. تازه 

یک قاشق تخم کتان 

روغن زیتون و هم میزنم 

احتمالا نخوره این سالاد رو 

کمی کاهو و گل کلم خرد میکنم در ی ظرف دیگه و میزارمشون یخچال 

دستامو میشورم فرو روشن میکنم و فکر میکنم چطوری میتونم ذهنم رو همیشه دور از تلاطم هایی ک خودم برای خودم بیشتر میسازم نگه دارم 

ب این فکر میکنم ک زندگی اونقدر هم سخت نیست شاید ک ما سخت میگیریم و مسائل توو ذهن من آخر دنیا نیست 

اینکه پریشب برام مسیج گذاشته بود و نوشته بود لامصب تو مثلا فوق لیسانس روانشناسی هستی . خجالت نمیکشی ازین منفی نگریت ؟ ما درس نمیخونیم ک استرس پایان نامه و فارغ التحصیلی شو بگیریم درس میخونیم ک زندگی بهتری داشته باشیم و من چقدر خجالت کشیده بودم 

ک این مدته چقدر خودم رو باختم و فقط دستم رو گوشم بوده نمیشنیدم و نمیدیدم و فقط فریاد میزدم از ترس ..

از ت ر س 

چیزی ک منشاء  تمام پس روی های ماست .


+ وضعیت استیبل بشه خودم رو مشغول کنم . یوگا زومبا پیلاتس زبان درس و زندگی !!

۱۹بهمن

در کنار بیماری هایی ک این روزا غوغا میکنه ، ویروسی هست ک ازونجایی ک ما خیلی مثلا اس لا می تشریف داریم کمتر راجبش اطلاع داریم .

چون کمتر اطلاع رسانی میشه و این فااااااجعه س 

فاجعه س وقتی میتونیم جلوی ناگواری ها یا پایان زندگی یا غم دیگران رو فقط با ی تدبیر و اطلاع رسانی کاهش بدیم این کارو نکنیم ...


بجز سرطان سینه ، سرطان گردنه ی رحم از مهمترن سرطانهای شناخته شده در جهانه .

ک خییییلی ساده قابل پیشگیریه ولی ما در جامعه ی لال های پول پرست مثلا متد ین زندگی میکنیم ک نمیدونم چرا انقدر شل گرفتن این موردو .

در کشورهای دیگه . اروپا و امر ی کا . در سنین 9 تا 12 سال برای تمام دختران نوجوان واکسنی ب نام گار دا سیل (گارداسیل) تزریق میشه ب صورت رایگان !!!!! 

ک این واکسن جلوگیری میکنه از ابتلا ب نوع پرخطرتر و خطرناکتر ویروس پاپیلومای انسانی ک عامل 70 درصد از سرطانهای رحمه . 

توصیه شده قبل از اولین تماس ج ن س ی تزریق بشه . چرا ک اثرش تقریبا 100% هست .

از طرفی توصیه کردن اگر زیر 26 سال هم هستید حتما تزریق کنید چون میتونه باز هم موثر باشه ..

و همچنین برای آقایان هم کمک کننده ست چون این ویروس اچ پی وی یا همون پاپیلومای انسانی در مردان هم میتونه ایجاد خطر بدخیمی و سرطانهایی کنه . 

سرطان دهان .. حنجره . و آ ل ت ت ن ا س لی و م ق ع د . 

بهداشت  ج  ن  س ی و داشتن شریک سالم و یکتا (ن چند پارتنری) کاملا کمک کننده ست ولی..

نکته اینجاست ک شما ممکنه از همون یک شریکتون بگیرید . 

و جدیدا میگن ممکنه عاملی غیر از س ک س هم داشته باشه و انتقالش از طریق حوله یا آب آلوده هم تا حدی ممکنه ولی .......... ولی ولی راه اصلی اون تماس ج ن س ی محافظت نشده یااااا 

تماس پوست ب پوسته 

یعنی حتی ک ا ن د و م هم نمیتونه کاملا پوشش بده حفاظت رو 

این ویروس عامل زیگیل ت ن ا س ل ی هست .

ک انواع بسیاری داره ک چند نوع آن های ریسک یعنی پرخطره 

ک شانس ابتلا  بدخیمی ها رو افزایش میده 

در خانم ها چک آپ های دوره ای زنان اکیدا لازمه .

هر توده ی گوشتی ک در اطراف یا داخل بدن خودتون یا شریکتون دیدین شدیدا نیازمند بررسی ست چون ممکنه زیگیل باشه و باید از بین بره گرچه از بین رفتنش خود ویروس رو در بدن از بین نمیبره .

در خانم های بالای 30 سال باید نوعش مشخص بشه .. ک مشخض شه پرخطره یا کم خطر


این ها توضیحات کلی بود ولی حرف من چیز دیگه ایه .

سرطان رحم روند کندی داره . سالها طول میکشه اگرررر قرار باشه تبدیل ب بدخیمی بشه پس میشه با معاینات دوره ای و پاپ اسمیر تشخیصش داد و با ی جراحی زندگی رو ب فرد کاملا برگردوند . ولی نکته اینجاست ک در کشور ما 

نمیان توصیه کنن حتی این واکسن رو . نمیگیم مثل اون ور آبی ها بیان خودشون تزریق کنن و مجانی 

چون واکسن گرونیه .. حدود 1 میلیون تومان . ولی ارزش زندگی سلامت جسمی و روحی شما رو نداره یک میلیون تومان ؟؟؟ ک این هزینه رو کنید ؟؟؟

خواااااهش عاجزااانه ی من اینه 

ک اگر دختری دارید .. در سنین نوجوانی همون 12 سالگی ... ببریدش و این واکسن رو براش تهیه و تزریق کنید . 

1میلیون امروز ارزش این رو داره ک فردا دخترتون متحمل هزینه یا دردهای روحی و جسمی بیشتری نشه .

اگر زیر 26 سال هستید و هنوز ازداج نکردید خواهشا تزریق کنید . 

و اینکه حتی برای پسرتون میتونید این کار رو کنید اما دخترها در معرض خطر بیشتری هستن و علم ثابت کرده برای خانم ها این ویروس خطرساز تره 70% 

و البته اگر برای پسرتون تزریق کنید لااقل فردا روزی نمیاد دختر ی فرد دیگه رو نادانسته مبتلا کنه .

چیزی ک دیدم و متوجه شدم این مساله بیداد میکنه ولی در سکوت .

نمیفهمم چرا براش کاری مثل اطلاعرسانی انجام نمیدن چون ب شدت شیوع پیدا کرده .

ب چشمم دیدم ...


لطفا مراقب خودتون و بچه هاتون باشید ..

قطعا اگر روزی در این خراب شده ب زندگی ادامه دادم و فرزند دختری داشتم .. این کارو براش انجام میدم و چ بسا برای پسرممم بکنم ک پسفردا از یک خانم دچارش نشه .


کار خیلی سختی نیست .


۱۹بهمن

صبح ساعت 8 همزمان با بیداری همسر بیدار شدم 

هرکار کردم کنارش بشینم صبحانه بخوریم ک تنها نباشه نتونستم و بعد از دوباری ک از تخت پاشدم و هی بغلش کردم جلوی اتاق باز افتادم رو تخت گفتم واقعا نمیتونم 

و بیهوووووووش شدم تا 11 و نیم !

اوه چقدر خوابیده بودم ...

ی دوش گرم . خودم و وزن کردم ب سلامتی دارم ب 55 کیلو نزدیک میشم و واقعا علت این کاهش وزن رو نمیفهمم ...

چای و بیسکوییت زنجبیلی .

بیخیال سفوف و قووتوو و پودر سنجد هر صبح ک هرکدوم خاصیتی دارن . 

پودر شده ی گوشت و هسته و پوست سنجد رو از عطاری تهیه کنید برای دردهای استخوانی و جلوگیری از پوکی بسیار مفیده ... (برای امثال من ک لبنیات رو در حد صفر! متاسفانه مصرف میکنن)


ی چیزی ام یادتون میدم با عکسش! 

ک اونم خیلی مفیده و جایگزین شیر .. 

بعدا .

۱۹بهمن

دادن آرامش ب کسی ک نیمه شب نگران از استرسی ک کااااااملا برام قابل لمس بود حس خیلی خیلی خوبی بهم داد گرچه کمی از نگرانیای شخصیمو زنده کرد . 

آزمایشگاهی ک رفته بودم عضو گروهی در وا  ی بر کرده تمام اعضا رو .. مشخصه 3 گروه کرده افراد رو و ما در گروه سوم قرار داریم !

مسائل پزشکی توصیه ها یا گاها سوالهای مطرح میشه و هرکس بدونه یا ی پزشک ک جزء اعضای گروهه جواب میده ..

دیشب قبل خواب دیدم خانمی سوالی مطرح کرده ک من اشراف کااااااااامل در حد پزشک متخصصش روش دارم .

یاد تمام این دو سال خودم افتادم و براش کااامل و کامل توضیح دادم و سعی کردم لابلای توضیحاتم بهش آرامش القا کنم و اینکه اصلا قرار نیست ک 100% اتفاق بدی براش بیفته و فقط باید تحت نظر باشه.

خیلی تشکر کرد . 

خیلی وقت هست ک میخوام مطلبی بنویسم و ب دلایلی بهم اجازه داده نشد ولی حتما در این وبلاگ مطرحش میکنم و باید همه گی برای سلامتی تون بهش علم داشته باشید ..

ب زودی ..

۱۹بهمن


اتاق خالی از کارتون شد .

ب لطف اومدن کارگر و کمک های مامان (ک البته بیشتر شامل چینش و مرتب کردن کتبینتهای درحال انفجار آشپزخونم بود).

خونه بقول مادرم شکل خونه شد دوبارهو من ی آرامش کلی پیدا کردم . 

گرچه شربت برگشت روی تردمیلم و تا آخر شب مشغول سابیدن اون بودم ! (تقصیر کارگرم بود)

خلاصه ..

ظهرم همسر از کلینیک برگشت و خیلی گشنه بود و صبر نکرد ناهار حاضر شه و از غذای توو یخچال براش گرم کردم بردم توو اتاق ...

شیطون شده بود و وقتی میگفتم چیزی نمیخوای ؟ هی میگفت بوس !

باز میخندیدم و جدی میگفتم منظورم کنار غذاست . چیزی نیارم ؟ کافیه ؟؟ میگفت تورو !

یا تا میومدم ظرف غذا رو ببرم بغلم مبکرد و هی من چشم و ابرو میومدم ک زشته بابا در بازه الان یکی رد میشه نکن .. 

ولی مثل پسربچه ها شده بود !


خیلی خسته شدم دیروزو جایزه م ماساژ آخر شب بود . 


۱۶بهمن

این از کبه ای ک دیروز ظهر از باقی مونده ی کته ی دیشبش درست کردم و کللللی لذت بررردیم !!

kobbe تلفظ باید کرد یا kebbe؟! کسی میدونه ؟




این ماگمم غاشقشم 

از اولین هدیه های ولنتاینیه ک همسر زمان دوستی بهم داده بود ..

نمیدونم شاید حدود 10 سال پیش مثلا ...


اینم لازانیا و ی اسنک کوچولو .. 

ترکیبی از تخم بلدرچین پخته شده و کره و ...


و ته چین..