آن سوی زندگی ...

خونه ی دوم و جدید من
بعد از 3 سال وبلاگ نویسی و کوچ از خاطرات تلخ و شیرین روزهای این 3 سال ک نوشته بودمشون..حالا دوباره از نو یجای نو ی وبلاگ نو ..
بی مرز و همونطور ک هستم ، از خودم حسم زندگیم مینویسم .

روز نوشت

دوشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۱۳ ب.ظ
گفتم ببینمش حالش و میگیرم !
گفت هر دوتون مثل هم کله شقید !
- من کله شقم ؟! (پرسیدم درحالیکه میدونستم هستم !)
گفت یعنی غرور خاص خودت رو داری ..
گفتم بله غرور خاض خودم رو دارم ولی در برخورد با دیگران بی دلیل غرور ورزی نمیکنم ..

صبح هم وقتی با خوشحالی مسیج داد ک در بررسی پرونده  یک بیمار سکته مغزی مورد تشویق و شگفتیِ صاحب اصلیِ کلینیک ک همین روزا قراره برای تحصیل و زندگی ب آلمان بره قرار گرفته ، بهش خوشحالی مو ابراز کردم ولی گوشزد هم کردم خودش رو دست کم نگیره و یادش باشه ک اون یک پزشک متخصصِ ولی اون آقای اعتماد ب سقفِ کاذب! یک پزشک عمومی! 
ک رفته حالا ی دوره ی طب سوزنی گذرونده و کلینیکی درست کرده ...

میترسم در برخورد اول توو ذوقش بزنم با رفتار و جواب هام ..
ب همسر گفتم یا منو نبر ب اون دورهمی ک قرار هست .. یا بردی من سبک خودم با این مرد رفتار میکنم. انسانهای بیش از حد خودبین و مغرور ک این رفتارشون شامل حال من یا یکی از عزیزانم بشه ب شدت علاقه ی من رو جلب میکنن ک شاخشون رو بشکونم ...
دست خودم نیست . 


+ لاک سورمه ای لاجوردی تیییره زدم و خیلی خوشحالم ! 
نمیدونم مادرم همیشه جدا ازاینکه از رنگ لاک های تیره .. مثل مشکی سورمه ای قهوه ای خوشش نمیومد ، چرا درجا میگفت مثل دختر همسایه ی فلانی!!!
این دختر همسایه ی فلانیِ ما ! مثلا ب اصظلاح امروز شاید هم ب دید و بر اساس نگرش ما آدم ها خ ر ا ب بود !! مثلا ...
و همیشه وقتی ک من خیلی کوچیک بودم اون لاک های تیره میزد و نوجوون ک شدم و سمت لاکهای تیره میرفتم مادرم سریع یادآوری میکرد ک اه چیه این رنگ ها مثل دختر فلانی .... !!!!!!
چقدر متنففففففرم ازین جور صحبت کردنها استناد کردنها و اشاره دادنها .... 
چقدر مادرم با من فرق داشت و داره ... 
شاید اون بهتر هم باشه از دید عده ای نمیدونم ولی من نمیپسندم ..........


+ خرید کردن از اینستا گرام کارم رو خیلی راحت کرده و ب گشادیسمم افزوده ..
ولی هیچ چیز بهترازین نیست ک عکس یک کالا حالا هرچی از رژ گرفته تا کفش و مانتو و لباس و .. ببینی و سایز بدی و بیارن دم خونه و تسویه و تمام .
ب خواسته ت و خریدت برسی بی اینکه توو خیابونهای شلوغ هی قل بخوری میون حجم سنگین آدم ها نگاه ها یا حرف ها .. یا اصلا انرژی های غیر ضروری ک ب سمتت ساطع میشن و غالبا منفی اند !
یاد ندارم از کودکی از گشتن توو خیابون برای خرید و ... لذت برده باشم ..
و چقدر ب اجبار برده میشدم !!!!! و اگر اعتراضی هم بود خشم مادر جان گرامی ! :)


+ اتاق کتابخونه م تبدیل ب انباری شده و پر از کارتون و ساک و چمدونهای آورده شده ازون شهر لعنتیه ..... در شرف جابجایی ام احتمالا !!.......


+ بهش میگم اووووووووو چ خبره ؟! 
صبح ی تیپ شب ی تیپ !؟
با لحن لوسی میگه آخه اونجا عاشق ی نفر شدم .
براق میشم ب سمتش .. میگه روزبه جونو میگم ....!

اونجا در بدو ورود کت یا بارونی شو منشی میاد میگیره 
دکتر دکتر گویان !
براش آبمیوه و چای و ... میارن راه ب راه ..
اوه اومدیم تهران اعوذ بالله من الانسان رجیم !!!


+ شب شاید بریم بام . بعدم شام . هرچی سوزوندیم رفتیم بالا ، بیایم پایین بجاش بخوریم !!



موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۱۳

نظرات  (۵)

قالب عوض شده اونم رنگ خوشگل بنفش ^_^
منم اصلا نمیتونم حال اینجور آدما رو نگیرم حتی اگه قول بدم بازم حالشونو میگیرم :دی
من اصلا رنگای تیره رو دوس ندارم برای لاک ، ولی خب بعضیا رنگا اونم تک و توک میبینم خوشم میاد. 
پاسخ:
اوووم بنفففش
من لاک تیره دوست میدارم یه جوری حس میکنم دست خوشگلتر میشه !!
باریکلا به همسر آفرین. بایدم برای کسانی که زحمت کشیدن و تلاش کردن احترام و ارزش قائل شد و بهشون رسید.ایشالا روز به روز شرایط و موقعیتشون بهترم میشه مطمئنا"
ببین من اینقدر به اون لاک و اون همسایه  مورد داره خندیدم خیلی بانمک تعریف کردی خوشم اومد از لحن نوشته ات منم متنفرم خیلی حس بدیه! نمیدونم چقد استدلالم درسته البته منظورم کلیه نه در مورد این قضیه ولی فکر میکنم وقتی از یه موقعیت یا رفتار و برخورد کسی خوشمون نمیاد  هرچیزی که به اون شبیه باشه و ما رو یاد اون بندازه ناخودآگاه واکنش نشون میدیم البته قبول دارم که قابل کنترله این واکنش ولی حداقل تو ذهن میاد خواهی نخواهی!
هممون کلی فرق داریم با مامانامون ! همین مامان من یه راهکارایی میده برای برخورد با کسایی که میدونه رفتارشون درست نیست ولی من گذشت و سکوت زیادی رو برعکس مامانم قبول ندارم.شاید تو شرایط و زمان اونا جواب میداده اما الان نه قطعا ماهم برای بچه هامون تو بعضی چیزا همین طوری میشیم.
امیدوارم جابجایی هم راحت انجام بشه و آرامش و خوشی رو تو خونه ی جدید چندین برابر تجربه کنی.

پاسخ:
مرسی مینای عزیزم 
انقدررر خونه دور و برم و زندگیم و ذهنم در حال حاضر شلووووغه ک تصورشم نمیتونی بکنی ... 
اتاق یکیش ک شده قشنگ انباری 
کمدها در حال انفجار از قرارگرفتن لبای و کیف و دفتر و .. واقعا 2 خواب کمه برامون 
خدا رحم کنه ینی ....... 
۱۴ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۲۴ دلم تنگه پرتقال من...
همیشه بخندی بانو.
پاسخ:
کاش همیشه باشه.. کاش بود 

درکت می کنم. خیلی اعصاب خرد کنه که کلی کارتون توی یک اتاق باشه. اینجوری هر چی هم که خوبه جمع و جور و مرتب و تمیز باشه بازم به دل آدم نمیشینه و هی گوشه ذهنت هست که نه بابا خونه نامرتبه و کلی کارتون باز نشده داریم هنوز.

خیلی برات دعا می کنم و آرزو می کنم زودی به آرامشی که می خوای برسی و بری دنبال مطالعات ادیان.

پاسخ:
مرررررسی شبنم عزیییزم 
میتونی اسم اون پیج هایی که از کالا شون راضی بودی رو بگی لطفا؟ من خیلی می ترسم از خرید اینجوری...
پاسخ:
ترمه جان پیج هایی رو انتخاب کن ک اول کالا رو بفرستن برات و بعد دم در ازت پول رو بگیرن 
ن اینکه اول پول بدی بعد تحویل و ارسال 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی